ساریای عزیزم باز هم باید ازت معذرن خواهی کنم بخاطر مدت طولانی که واست مطلب نگذاشتم.راستش مودم کامپیوتر خراب بود و دنبالش نرفتم تا درستش کنم.تو 12 بهمن 87 یعنی 9ماه و 12روز که شدی دندان های خوشکلت نیش زد و تو 8ماهگی مامان پرستو رو صدا می زدی ماما ماما و به من هم می گی دا دا به جای بابا.خلاصه شیطتونی شدی واسه خودت.چهار دست و پا هم که نگو تند تند و از همه جا بالا می ری.دیگه حریفت نمی شیم.خلاصه بابایی باید بگم که نفس من و مامانت و چراغ خونمون شدی.خیلی خیلی دوست دارم.باز هم میام واست یادداشت میزارم.دوستت داریم.
من متاسفم که نتونستم تو این دو ماه بیام وواست مطلب بنویسم.راستش کامپیوترمون مشکل داشت باید من رو ببخشی.تو این مدت اتفاقات زیادی افتاده.در دو ماهگی ما تو رو بردیم ختنه کردیم.واکسن دو ماهگی و 4ماهگی تو رو دادیم که خیلی خیلی اذیت شدی.کمی تب کرده بودی و درد زیادی داشتی.اولین مسافرت تو زندگیت رو هم در تاریخ 20مرداد ماه به بیرجند داشتی.الان 4ماه و 4روز از ورودت به زندگی ما و طراوت به آن می گذره.تو تازه یاد گرفتی جیغ بزنی.کلی وسایل رو میگیری و هر چیزی که دستت می رسه میکنی تو دهانت تا بفهمی چیه.تا جلوی آیینه میری که دیگه از قهقهه نمی قهمی چه بکنی البته از 2ماهگی جلو آیینه با خودت دست و پا میزدی ولی الان کلی می خندی.خلاصه کلی ملوس بودی حالا ملوستر و دوست داشتنی تر شدی.الان هم که تقریبا در نزدیکی من به خواب نازی فرو رفتی.خلاصه ساریای گلم من ومامان بی نهایت دوستت داریم و روز به روز به علاقه و عشقمان به تو افزوده می شه.باز هم واست مینویسم.موفق و سالم باشی گلم.